شب، بیدار
شب، سرشار است.
زیباتر شبی برای مردن.

آسمان را بگو از الماس ستارگانش خنجری به من دهد.
***
شب، سراسر شب، یک سر
ازحماسه دریای بهانه جو
بیخواب مانده است.

دریای خالی
دریای بی نوا ...
***
جنگل سالخورده به سنگینی نفسی کشید و جنبشی کرد



†ɢα'§ : نگاهی نو, احمد شاملو, الماس ستارگان, با داشتن چشمان تو, چشمان تو, نگاهی نو, شب بیدار, زیبا ترین شبی برای مردن, احمد, دریای خالی, نگاهی نو, جنگل سالخورده, عاشقانه های شاملو, شاملویی, نگاه نو, با آسمان بگو,
ادامه مطلب
یک شنبه 12 مرداد 1393 18:29 |- محمد جوانمردی -|

آنگاه که خوش‌تراش‌ترین تن‌ها را به سکه سیمی
توان خرید،
مرا
-
دریغا دریغ-
هنگامی که به کیمیای عشق
احساس نیاز
می‌افتد
همه آن دم است
همه آن دم است.
قلبم را در مجری کهنه‌ئی
پنهان می‌کنم
در اتاقی که دریچه‌ئیش
نیست.
از مهتابی

 


†ɢα'§ : نگاهی نو, احمد شاملو, سه سرود برای آفتاب, نگاهی نو, احساس نیاز, شاهکار خدا, احمد, کیمیای عشق, عشق را رعایت کرده ایم, چلچلی, عاشقانه های شاملو, شاملویی, نگاه و, ,
ادامه مطلب
یک شنبه 12 مرداد 1393 18:3 |- محمد جوانمردی -|

 هرگز از مرگ نهراسیده ام

اگرچه دستانش از ابتذال شکننده تر بود

هراس من باری همه از مردن در سرزمینی است

که مزد گورکن

از بهای آزادی آدمی

افزون باشد

جستن

یافتن

و آنگاه به اختیار برگزیدن

و از خویشتن خویش

بارویی پی افکندن

اگر مرگ را از این همه ارزشی بیشتر باشد

حاشا حاشا که هرگز از مرگ هراسیده باشم.

احمد شاملو

 


†ɢα'§ : هراس از مرگ, احمد شاملو, نگاهی نو, بهار آزادی, بانوی پر غرور مرگ, شاملو, شعر های ناب شاملو, پر نیلوفر, نگاهی نو, نگاهی نو, احمد شاملو,
جمعه 16 خرداد 1393 10:23 |- محمد جوانمردی -|

آنگاه بانوي پر غرور عشق خود را ديدم.
در آستانه پر نيلوفر،
که به آسمان باراني مي انديشيد.
و آنگاه بانوي پر غرور عشق خود را ديدم
در آستانه پر نيلوفر باران،
که پيرهنش دستخوش بادي شوخ بود
و آنگاه بانوي پر غرور باران را
در آستانه نيلوفرها،
که از سفر دشوار آسمان باز مي آمد.

احمد شاملو


†ɢα'§ : باران, احمد شاملو, ناهی نو, بانو, بانوی پر غرور, شاملو, شعر های ناب شاملو, پر نیلوفر, نگاهی نو, بانوی عشق, سفر دشوار, نگاهی نو, احمد شاملو باران, نازنین, ,
جمعه 16 خرداد 1393 1:15 |- محمد جوانمردی -|

روزی ما دوباره کبوترهایمان را
پرواز خواهیم داد
و مهربانی
دست زیبایی را خواهد گرفت
و من آن روز را انتظار می کشم
حتی روزی که نباشم.


†ɢα'§ : احمد شاملو, شاملو, شعر های ناب,
یک شنبه 4 خرداد 1393 17:0 |- محمد جوانمردی -|

به پرواز
شک کرده بودم
به هنگامی که شانه هایم
از توان سنگین بال
خمیده بود...

احمد شاملو.


†ɢα'§ : نگاهی نو, سرود آزادی, شاملود, نگاهی نو, احمد شاملو, خلوت دل, پرواز, آزادی, آزادی شاملو, پرنده آزاد,
یک شنبه 4 خرداد 1393 16:58 |- محمد جوانمردی -|

آه اگر آزادی سرودی می خواند
کوچک
همچون گلوگاه پرنده ای
هیچ کجا دیواری فرو ریخته برجای نمی ماند
سالیان بسیاری نمی بایست
دریافتی را
که هر ویرانه نشان از غیاب انسانی است.

شاملو.


†ɢα'§ : نگاهی نو, سرود آزادی, شاملود, نگاهی نو, احمد شاملو, خلوت دل, آزادی, آزادی شاملو, پرنده آزاد,
یک شنبه 4 خرداد 1393 16:50 |- محمد جوانمردی -|

بسیار وقتها با یکدیگر

از غم و شادی خویش سخن ساز می کنیم

اما,

در همه چیز رازی نیست,

گاه به سخن گفتن از زخمها نیازی نیست,

سکوت ملالها از رازها سخن تواند گفت.

 

مارگوت بیگل

ترجمه احمد شاملو


†ɢα'§ : نگاهی نو, نگاه, احمد شاملو, شاملو, مارگوت بیگل, نگاهی نو, ساده است نوازش, غم ها, شادی ها, سخن زخم, سخن گفتن, نگاهی نو,
دو شنبه 14 بهمن 1392 22:12 |- محمد جوانمردی -|

ساده است نوازش سگي ولگرد

شاهد آن بودن که چگونه زير غلتکي ميرود

                                      و گفتن که سگ من نبود

ساده است ستايش گلي

                چيدنش و از ياد بردن

                         که گلدان را آب بايد داد

ساده است بهره جويي از انساني

                         دوست داشتنش،

                                            بي احساس عشقي

او را به خود وانهادن و گفتن

                     که ديگر نميشناسمش

ساده است لغزشهاي خود را شناختن

با ديگران زيستن 

             به حساب ايشان

                             و گفتن که من اين چنينم

ساده است که چگونه ميزي

باري زيستن سخت ساده است

                               و پيچيده نيز هم

مارگوت بیگل

 ترجمه احمد شاملو


†ɢα'§ : نگاهی نو, نگاه, احمد شاملو, شاملو, مارگوت بیگل, نگاهی نو, ساده است نوازش, بهره جویی از انسان,
دو شنبه 14 بهمن 1392 22:7 |- محمد جوانمردی -|

اشک رازیست
لبخند رازیست
عشق رازیست
اشک آن شب لبخند عشقم بود

قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی
من درد مشترکم مرا فریاد کن

درخت با جنگل سخن میگوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن میگویم...


†ɢα'§ : درد مشترک, نگاهی نو, دستت را به من بده, نگاه, احمد شاملو, نگاه نو, قلبت را به من بده, شاملوی مهربان, عاشقترین زندگان, شعر ناب شاملو, نگاهی نو, احمد شاملو,
ادامه مطلب
سه شنبه 14 آبان 1392 21:31 |- محمد جوانمردی -|

بي گاهان
به غربت
به زماني كه خود در نرسيده بود-
چنين زاده شدم در بيشه جانوران و سنگ،
و قلبم
در خلاء
تپيدن آغاز كرد.
گهواره تكرار را ترك گفتم
در سرزميني بي‌پرنده و بي‌بهار.


†ɢα'§ : آغاز, نگاهی نو, احمد شاملو, آیدا شاملو, نگاهی نو, بی گاهان, بیشه جانوران, نگاهی نو, احمد, شاملو,
ادامه مطلب
پنج شنبه 3 مرداد 1392 1:26 |- محمد جوانمردی -|

    

 

 

اگر زمان و مکان در اختیار ما بود 

ده سال پیش از طوفان نوح عاشقت می شدم 

و تو می توانستی تا قیامت برایم ناز کنی  

و من کم می آوردم و تسلیم می شدم.  

یکصد سال به ستایش چشمانت می گذشت  

و سی هزار سال سر به ستایش تنت  

و تازه در پایان عمر به دلت راه می یافتم  

هیچ چیز نگو  

که می خواهم تمام نانوشته هایم را یکجا در جانت بریزم بدون کم و کاست...

 

احمد شاملو.


†ɢα'§ : اگر زمان و مکان در اختیار ما بود, شاملو, نگاهی نو, نگاه, عاشقت میشوم, نگاهی نو, احمد شاملو, شاملویی,
چهار شنبه 11 ارديبهشت 1392 11:33 |- محمد جوانمردی -|

   

 

 پنهان کن در آغوشت مرا

مرا در نهانی ترین گوشه ی آغوشت پنهان کن

آن سوی تاریکی

بر پهنه ی زندگی

آن جا که هوا از رویای بهار شفاف تر است و

باران سرود آفتاب را تکرار می کند...

راز چشمهایت ستاره ی بختم بود که درخشید

و مهتاب را در نگاهم زمزمه کرد

لبهایت خنده را که سال ها در گلو گم شده بود را

در چهار سوی زمان دوباره فریاد کشید

و آمدنت کویر دستانم را شکوفه باران کرد

پنهان کن مرا

در آغوشی که نامش دوست داشتن است ...

احمد شاملو.


†ɢα'§ : نگاهی نو, پنهان کن در آغوشت مرا, شاملو, احمد شاملو, آن سوی تاریکی, راز چشمهایت, دوست داشتن, دوست, نگاهی نو, عاشقانه,
دو شنبه 9 ارديبهشت 1392 16:24 |- محمد جوانمردی -|

 

لبانت
به ظرافت شعر
شهواني ترين بوسه ها را به شرمي چنان مبدل مي كند
كه جاندار غار نشين از آن سود مي جويد
تا به صورت انسان درآيد
و گونه هايت
با دو شيار مّورب
كه غرور ترا هدايت مي كنند و
سرنوشت مرا
كه شب را تحمل كرده ام
بي آن كه به انتظار صبح
مسلح بوده باشم،
و بكارتي سر بلند را
از رو سپيخانه هاي داد و ستد
سر به مهر باز آورده م
هرگز كسي اين گونه فجيع به كشتن خود برنخاست
كه من به زندگي
نشستم!
و چشانت راز آتش است
و عشقت پيروزي آدمي ست
هنگامي كه به جنگ تقدير مي شتابد
و آغوشت
اندك جائي براي زيستن
اندك جائي براي مردن
و گريز از شهر
كه به هزار انگشت
به وقاحت
پاكي آسمان را متهم مي كند
كوه با نخستين سنگ ها آغاز مي شود...


†ɢα'§ : آیدا در آینه, نگاهی نو, احمد شاملو, لبانت به ظرافت شعر,
ادامه مطلب
سه شنبه 25 اسفند 1391 19:42 |- محمد جوانمردی -|

 

دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم.
دلت را می پویند مبادا شعله ای در آن نهان باشد.
روزگار غریبی است نازنین...


و عشق را کنار تیرک راهوند تازیانه می زنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد


روزگار غریبی است نازنین.
و در این بن بست کج و پیچ سرما
آتش را به سوخت بار سرود و شعر فروزان می دارند...


†ɢα'§ : دهانت را می بویند, مبادا گفته باشی, احمد شاملو, نگاهی نو, شاملو, ,
ادامه مطلب
پنج شنبه 7 دی 1391 11:19 |- محمد جوانمردی -|

    در نیست
               راه نیست
                           شب نیست
                                            ماه نیست.

    نه روز و
              نه آفتاب،
    ما
    بیرونِ زمان
                  ایستاده‌ایم
                               با دشنه‌ی تلخی
                 در گُرده‌هایِمان.

 

    هیچ‌کس
          با هیچ‌کس
                      سخن نمی‌گوید
          که خاموشی
                           به هزار زبان
                                          در سخن است.

 

    در مردگانِ خویش
                        نظر می‌بندیم
                                            با طرحِ خنده‌یی،
    و نوبتِ خود را انتظار می‌کشیم
                                            بی‌هیـــــــچ
                   خنده‌ ایی!

احمد شاملو.


†ɢα'§ : ابراهیم در آتش, احمد شاملو, ,
چهار شنبه 7 بهمن 1391 21:31 |- محمد جوانمردی -|

ϰ-†нêmê§

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد